شخصیتهای اصلی | |
نوشتهها | |
مؤسسات | |
تاریخچه | |
سفرهای عبدالبهاء به غرب | |
شخصیتهای بارز | |
بیشتر | |
مَن یُظهِرُهُ الله (به معنی: کسی که خداوند او را ظاهر میکند) به باور بابیان و بهائیان، فردی است که بنا به کتاب بیان فرستاده خدا است و خداوند بعد از باب او را به پیامبری برخواهد گزید تا راهنمای بشر و نجات گر عالم باشد. به اعتقاد بهائیان، مَن یُظهِرُهُ الله، همان بهاءالله، شارع دیانت بهائی است.[۱]
از اساسیترین آموزههای سید علی محمد باب این نکته است که نتیجه و ثمره آیین او باید شناخت و ایمان به «مَن یُظهره الله» باشد. باب به کرّات در آثار خود به ظهور «مَن یُظهره الله» اشاره میکند[۲] و از پیروان خود میخواهد که شناخت و ایمان خود را به تصدیق هیچکس حتی خود باب و هیجده حوّاری اولیه وی (حروف حی) مشروط نکنند و موعود را از آثار و صفات خود او بشناسند و نه از اشاره و دلالت دیگران.[۳] باب حتی پیروانش را برحذر میدارد که مبادا مانند ادیان قبل که با استدلال به کتاب آسمانی خود از پیامبر بعدی محروم شدند با استدلال به آثار باب از ایمان به «مَن یُظهره الله» محروم شوند،[۴][۳] مقام موعود به گفته باب بالاتر از آنست که حتی آثار خود باب لیاقت اشاره به وی را داشته باشد.[۳] باب در آثارش از نزدیکی ظهور موعود میگوید و برای زمان ظهور او به سال نه و سال نوزده اشاره میکند.[۵] نوزده سال بعد از دعوت باب، بهاءالله در سال ۱۸۶۳ در جمع یارانش و بعدتر در سال ۱۸۶۶ بصورت عمومی تر ادعای من یظهره اللهی کرد[۶] و اکثریت عظیم بابیان به وی ایمان آوردند.[۷][۸] گروه اندکی که به طرفداری از میرزا یحیی ازل بابی باقی ماندند ازلی نام گرفتند. ازلیان ظهور من یظهره الله را در فاصله ای خیلی دور پیشبینی میکردند و معتقد بودند ظهور موعود زودتر از دست کم ۲۰۰۰ سال از ظهور باب و قبل از مورد قبول گرفتن دین باب در بسیاری از کشورها رخ نخواهد داد.[۹] با این وجود ازلیان در پی تبلیغ و جهانگیر کردن آئین بابی بر نیامدند و با تقیه و پنهان کردن هویت دینی خود عملاً در جامعه اسلامی حل شدند.[۱۰]
حجیت آیات و بازسازی مفهوم انتظار
آثار باب تقريباً همه برداشتهاى سنتى را در مورد دين و معانى آيات كتابهاى آسمانى دگرگون مىسازد. اما مهمترين و چشمگيرترين دگرگونی به دو موضوع وابسته به يكديكر يعنى حجيت آيات و انتظار موعود آينده مربوط مى شود. باب بيش از هر چیز ديكر مى كوشد تا منطق سنتى حجيت و انتظار را كاملاً دگرگون سازد. هر زمان كه پیامبری ظهور نمود مؤمنان به دين قبل و خصوصاً علمايشان پیامبر نوين را انكار و استهزاء نمودند. علت اين امر آن بود كه منطق خاصى در مورد حجيت يعنى دليل حقانيت يك پیامبر در ذهنشان وجود داشت و بر اساس آن منطق منتظر موعود بودند. آشكار است كه مسيح درست عكس انتظارات و منطق متداول ميان يهود ظاهر شد و محمد بر خلاف منطق و انتظار مسيجيان و يهوديان ظهور كرد و ظهور خود باب نيز بر خلاف منطق و انتظار متداول ميان مؤمنان قبل و بخصوص شيعه صورت كرفت. آشكار است كه پيروان اديان گذشته هيچيك از اين تجربه درسى نياموختند و باز به نوبه خود همان منطق را در ارتباط با موعود خود بكار بردند. هدف باب در همه نوشته هايش و از جمله بيان فارسى اينستكه نادرستى اين منطق را آشكار و تصريح كند و بابيان را بكونه اى تربيت نمايد كه ديكر همان اشتباه را تكرار ننمايند.[۱۱]
آن منطق نادرست در مورد حجيت و انتظار ييش از هر چيز بر سه فرض بنا شده است. اول اينكه پيروان هر دينى دليل حقانيت موعود را آوردن معجزات حيرت آوردانسته و از پيامبر نوين خواستار معجزات گوناگون شده اند. دوم آنكه در قضاوت در مورد كلام پيامبر خودشان تاريخ را وارونه نموده و تصور مى كنند كه چون هم اكنون در جامعه خودشان همه به بى نظير بودن كتابشان باور دارند در آغاز ظهور دينشان هم همينطور بوده و مثلا همه اعراب بمجرد شنيدن قرآن اعتراف مى كردند كه هيچكس در دنيا نمى تواند كلامى بدان عمق و شيوائى بنويسد و فراموش مى كردند كه در زمان ظهور اسلام همانطور كه قرآن مى گويد سران عرب قرآن را اساطير اولين و شعر يك ديوانه (شاعر مجنون) مى خوانند و آن را مسخره مى كردند. سوم اينكه پيروان دين گذشته به مندرجات كتاب خود تكيه كرده و برداشت خود يا علمايشان را از آن مندرجات بعنوان میزان و شرط ظهور موعود میگرفنند. مثلا یهود در انتظار مسیح بر اساس مندرجات تورات شرط میکردند که مسیح باید از آسمان بیاید و یهود را از دشمنان خود نجات دهد و سلطنت و حکمرانی کند و شریعت یهود را ترویج کند. البته مسیح درست برعکس همه اين «شرایط» ظاهر شد. به همین ترتیب یهودیان و مسیحیان عرب نیز نه تنها خواستار معجزه از پیامبر اسلام بودند بلکه آنان دین خود را آخرین دین دانسته و تنها منتظر ظهور مسیح از آسمان بودند که یهودیان و يا مسیحیان را به قدرت برساند. با آنکه قرآن همواره و بدون استثناء خواسته اعراب را برای انجام معجزات گوناگون بعنوان دلیل حقانیت پیامبر اسلام صد در صد طرد میکند [۱۲] و دلیل خود را صرفاً آیات قرآنی بر میشمارد با این حال مسلمانان تا بحدی به فرهنگ جادو و معجزه خو گرفتند که درست در ستیز با قرآن در زمان ظهور باب برای حققیت او خواستار معجزه های گوناگون بودند.[۱۱]
اعتراض علماى شيعه بر باب نيز دقيقاً بخاطر پيروى از همان منطق حجیت و انتظار بود. بر طبق شیعه باب پیامبر نیست زیرا که بر طبق قرآن اصلاً محمد آخرین پیامبر است و در نتیجه بلکل دعوی او باطل است. از طرف دیگر بر طبق آیات و احادیث باید قائم مردی هزار ساله باشد كه با صدها شرایط و علائم خارق العاده ظاهر شود و با شمشیر بر همه دنیا چیره شود در حلیکه ظاهرا هیچیک از این شرایط در مورد باب تحقق نیافت. به همین ترتیب باب ظهور خود را روز قیامت میشمارد اما بر طبق ظاهر آیات قرآن؛ روز قیامت دهها علامت و رویداد عظیم دارد ازجمله دگرگونی کامل در آسمان و زمین مرگ همگان و آنگاه زنده شدن همگان و حضور در پیشگاه خدا برای قضاوت. سرتاسر بیان فارسی و دیگر نوشته های باب کوششی است که بابیان را بگونهای تربیت کند که دیگر چنین نوع منطقی را در باره موعود بیان بکار نبرند و اشتباه تاریخی گذشتگان را بار دیگر تکرار نکنند. به همین دلیل بیان فارسی منطق نوینی را در باره حجیت و انتظار مورد تأکید قرار میدهد و بابیان را صدها بار هشدار میدهد که مانند مؤمنان قبل خود را از شناسائی موعود محروم نكنند. اين منطق نوين تأكيد مى كند كه اولاً معجزه دلیل حقانیت يك پیامبر نیست و بر عکس، توانائی نزول آیات یعنی کلام پیامبر است که حجت راستین اوست. بر طبق باب دلیل اصلی حقانیت یک پیامبر اول وجود آن پیامبر و دوم آیات اوست. دوم آنکه باب تأکید نمود که بابیان باید به «مبدء امر» ناظر باشند و ایمان آوردن یا نیاوردن مردم به ظهور بعد را ملاکی برای قبول یا رد او بحساب نیاورند بلکه کلام الهی را بشناسند و به آن ایمان آورند حتی اگر همه دنیا به تمسخر و آزار موعود قیام کنند. سوم آنکه بهیچوجه مندرجات نوشته های باب را به شرطی برای تعیین حقانیت موعود تبدیل نکنند و در نتیجه برای قضاوت در مورد حقانیت موعود نتها به خود موعود و آیات او نظر کنند و نه هیچ چیز دیگر.[۱۱]
به همین ليل باب در اثبات حقانيت خويش تنها نزول آيات از زبان و قلمش را حجت مى كيرد و مكرراً خوانندگانش را يادآور مى شود كه در اسلام هم قرآن تنها حجت راستين را خود قرآن بر مى شمارد و آن را كافى مى داند و نياز به دليل ديگرى را انكار مى كند. مهمترين كتاب استدلالى باب در اثبات ظهور خويش دلائل السبعه است كه در آن به هفت دليل ثابت مى كند كه آيات و كلام الهى تنها حجت پيامبر راستين است. اما باب تا بجائى بيش رفت كه نه تنها دليل اصلى حقانيت خود را نوشتهها و مفاهیم نوآور آن باز خواند بلكه حتى در كتاب بيان فارسى روايت معجزه در حق خودش را حرام كرد تا آنكه پيروان او به فرهنگ خرد-ستيز جادو و جنبل منحط نشوند: «و من يروى معجزة بغيرها فلاحجة له» [۱۳]. در عين حال بيان فارسى از اين هم فراتر مى رود و تأکید میکند که برای شناسانی یک پیامبر نمی توان و نبايد بر اساس گفتههاى دين گذشته و ظاهر كتاب آسمانى قبل براى آن ظهور شرط و شروطى تعيين نمود.
بنابراين باب بارها مى گويد كه خدا را بايد بخدا شناخت (حديث اعرفوا الله بالله) و اين را به اين معنا مى گيرد كه بايد تنها و تنها به خود پيامبر و آنگاه به نزول آيات توسط او توجه كرد و ملاك شناسائى پيامبر را صرفاً همين عامل دانست و هيج برداشت و تفسيرى از كتاب آسمانى گذشته را نبايد بعنوان ملاك و ميزان و شرط و علامتى براى ظهور بعد قرار داد. [۱۴] علت اين مطلب را باب اينكونه توضيح مى دهد كه اولاً كلام الهى داراى معانى باطنى است و جز پيامبر بر آن معانى واقف نيست و بدين ترتيب نمى توان برداشتهاى ظاهرى از كتاب الهى را بعنوان شرط و ميزانى براى حقانيت پيامبر بعد در نظر گرفت. [۱۵] دوم آنكه خداوند و پيامبرش به هيج شرط و شروطى محدود نمى شوند بلكه شرط و ميزان خود آنها هستند و پيامبر مظهر يفعل ما يشاء است. [۱۶] سوم آنکه کلام كتاب اسمانى قبل به اين علت مشروع است كه توسط پيامبرى كه قوه تنزيل دارد نوشته شده است و پيامبر بعد همان پيامبر گذشته است و بنابراين نمىتوان به توسط كلام قبلى او بر خود او كه تنزيل آيات مى كند اعتراض نمود. [۱۷] چهارم آنكه خداوند بخاطر آزادى بشر همواره او را به امتحان مى گذارد و در نتیجه هر کتابی در مورد ظهور بعد مطالب گوناگونی بيان مى كند كه ظاهر آن مىتواند با باطن آن در تضاد باشد. در نتيجه بجاى اعتماد به برداشت خود يا علماى سنت پرست از كتاب آسمانى بايد به نفس ظهور و حجيت آيات توجه كرد. [۱۸] پنجم آنكه خداوند گاهى كلامش مبتنى بر بداء است يعنى به اراده خود عكس آنچه كه قبلاً گفته است را انجام مى دهد و بدين جهت نبايد به اتكاى هيچ گفتهاى در أئين قبل از پذيرش پيامبر بعد محروم شد. [۱۹]
مطالب بالا صدها بار و به شكلهاى گوناگون در نوشته هاى باب ظاهر مى گردد. بعنوان مثال يك بخش از بيان فارسى از ديگر بخشها متمایز میگردد چرا که در آن بخش باب دستور مى دهد كه بابيان آن بخش را هر ۱۹ روز يكبار بخوانند تا پيام آن را هركز فراموش نكنند. موضوع اين باب اين است كه تنها دليل حقانيت پيامبر نزول آيات است و نه مسائل ديگر و همينكه ديدند كسى آيات نازل مى كند بدون گفتن چون و چرا بايد به او ايمان آورند:
اكر كسى بغير آيات الله احتجاج كند بر حقيت نقطه بيان محتجب مانده... لهذا حجت را واحد قرار داده لعل يوم ظهور من يظهره الله در حق او لم و بم گفته نشود... و آنقدر بر بصيرت نيستيد كه بدانيد غيرالله نمى تواند آيه نازل فرمايد همين قدر كه دیدید اين نوع حجت ظاهر شده يقين كنيد كه اين همان حقيقت اوليه است كه در صدر اسلام خداوند بر او قرآن را نازل فرموده و حال هم خواسته بر او نازل فرمايد. اگر در حجت دين خود موقن بوديد اين امر را تعقل مى كرديد... و كافى است كل اهل بيان را اگر در اين حكم عمل نمايند در نجات ايشان يوم قيامت
اما همه اين مطالب بصورت فشرده در توقيع ملاباقر كه يكى از حروف حى بود آمده است. وى از شرايط و علائم و زمان ظهور موعود بيان از باب پرسش نمود. در پاسخ، باب بيان مىكند كه نفس اين سؤال گناهى است بزرگ و اگر او از حروف حى نبود بخاطر اين گناه براى او تعيين مجازات مى كرد چرا كه من يظهرهالله را بايد صرفاً توسط خودش شناخت و نه هيج شرط و توصيف و علامت و گواهى ديگر. در اينجا سه قسمت اين توقيع نقل مى شود. باب مى كويد كه مبادا مبادا كه بتوسط واحد بيانى (يعنى باب و حروف حى) از شناسائى من يظهره الله محتجب شوى و مبادا مبادا كه بخاطر مندرجات بيان از عرفان او محروم گردى زيرا بيان کلمات قبلی خود اوست. به عبارت دیگر باب میگوید که اگر خود باب و همه حروف حی یک مدعی را انکار کنند يك بابى راستين نباید به حرف آنان توجه کند بلکه باید صرفاً به نفس او و آیات او نظر کند. همینطور هیچ گفته بیان نباید بعنوان دلیلی برای رد یک مدعی بکار رود. یعنی ظهور موعود را باید تنها و تنها بخودش و به کلماتش شناخت و نه هیچ چیز دیگر. در بیان بعد باب این اصل را که من یظهره الله را نمی توان توسط مندرجات بیان مشروط به شرطی کرد جوهر بیان مینامد. در قسمت آخر باب تأکید میکند که در زمان ظهور موعود همه بابیان در هر مقامی که باشند مساوی میشوند و دیگر هیچیک مقامی نخواهند داشت و از بزرگترین تا بیسواد ترین بابی همه یکسان میشوند و به حرف هیچیک در پذیرش یا رد دعوی موعود نباید توجه کرد.[۱۱]
ایاك ایاك یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البيانية فان ذلك الواحد خلق عنده و ایاک ایاک ان تحتجب بکلمات مانزلت فی البیان فانها کلمات نفسه فی هیکل ظهوره من قبل.
و قد كتبت جوهرة فى ذکره و هو انه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان. بلی و عزته تلك الكلمة عند الله اكبر عن عبادة ما على الارض اذ جوهر کل العبادة ینتهی الی ذلك. فعلی ما قد عرفت الله فاعرف من يظهره الله فانه اجّل و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه.
اذا يوم من يظهره الله كل من على الأرض عنده سوآء. فمن يجعله نبّیاً كان نبيّاً من اول الذى لا اوّل له الى آخر الذى لا آخر له، لانّ ذلك ما قد جعله الله. و من يجعله وليّاً فلك كان وليّاً فی کل العوالم فان ذلك ما قد جعله الله. لانّ مشية الله لن يظهر الا بمشيّته و ارادة الله لم یظهر الا بارادته
می بینیم که بیان فارسی مفهوم انتظار و منطق انتظار را بکلی واژگون میسازد.
من یظهره الله در آثار باب
یکی از چشمگیر ترین و شگفت انگیزترین ویژگیهای آثار سه سال پایانی رسالت باب از جمله بیان فارسی اینست که بر خلاف کتابهای اسمانی گذشته که تنها در مواردی انگشت شمار آنهم با رمز و تلویح از ظهور موعود آینده سخن گفته اند، بیان فارسی از آغاز تا به پایان سرتاسر بحث در باره من یظهره الله است. بابی وجود ندارد که در آن من یظهرهالله مورد بحث قرار نگیرد. اصلاً همه احکام بیان فارسی بعنوان وسیله و سمبلی از لزوم قبول من یظهرهالله مطرح میشوند. یعنی آئین بابی هویتش اساساً آماده سازی بابیان برای ظهور من یظهره الله است. مثلاً باید به پرسش و ندای مردم پاسخ داد چرا که منظور اینست که وقتی من یظهره الله دعوت به دیانت خود میکند همه بابیان او را اجابت کنند. با اگر بابیان نباید باعث حزن احدی شوند این به این خاطر است که یاد گیرند که در زمان ظهور من یظهره الله اگر او را قبول نمی کنند لا اقل باعث حزن او نشوند. پیام بیان فارسی تنها با پیام یک پیامبر دیگر شباهت دارد و آن یحیی تعمید دهنده است که بخاطر نزدیکی ظهور مسیح همه مباحثش در حول ظهور ملکوت خدا بود.[۲۰]
چانچه دیدم پیام سرتاسر آثار باب در باره ظهور من یظهره الله اینستکه او را به شرط و شروطی نمی توان مشروط کرد. تنها باید او را به خودش و به آیاتش شناسائی نمود.[۲۱] آثار باب منطق حجیت و انتظار را دگرگون ساخت. باب بارها میگوید که خدا را باید بخدا شناخت [۲۲] و این را به این معنا میگیرد که باید تنها و تنها به خود پیامبر و آنگاه به نزول آیات توسط او توجه کرد و ملاک شناسائی پیامبر را صرفاً همین عامل دانست و هیج برداشت و تفسیری از کتاب آسمانی گذشته را نباید بعنوان ملاک و میزان و شرط و علامتی برای ظهور بعد قرار داد. [۲۳]
همه این مطالب بصورت فشرده در توقیع ملاباقر که یکی از حروف حی بود آمده است. وی از شرایط و علائم و زمان ظهور موعود بیان از باب پرسش نمود. در پاسخ، باب بیان میکند که نفس این سؤال گناهی است بزرگ و اگر او از حروف حی نبود بخاطر این گناه او را مجازات میکرد چرا که من یظهره الله را باید صرفاً توسط خودش شناخت و نه هیج شرط و توصیف و علامت و گواهی دیگر. در این توقیع باب میگوید که مبادا مبادا که بتوسط واحد بیانی (یعنی باب و حروف حی) از شناسائی من یظهره الله محتجب شوی و مبادا مبادا که بخاطر مندرجات بیان از عرفان او محروم گردی زیرا بیان کلمات قبلی خود اوست. به عبارت دیگر باب میگوید که اگر خود باب و همه حروف حی یک مدعی را انکار کنند یک بابی راستین نباید به حرف آنان توجه کند بلکه باید صرفاً به نفس او و آیات او نظر کند. همینطور هیچ گفته بیان نباید بعنوان دلیلی برای رد یک مدعی بکار رود. یعنی ظهور موعود را باید تنها و تنها بخودش و به کلماتش شناخت و نه هیچ چیز دیگر. در گفته دیگری در همان توقیع باب این اصل را که من یظهر الله را نمی توان توسط مندرجات بیان مشروط به شرطی کرد جوهر بیان مینامد و در بخشی دیگر تأکید میکند که در زمان ظهور موعود همه بابیان، حتی اگر مقام نبوت هم داشته باشند، مساوی میشوند و دیگر هیچیک مقامی نخواهند داشت و از بزرگترین تا بیسواد ترین بابی همه یکسان میشوند و به حرف هیچیک در پذیرش یا رد دعوی موعود نباید توجه کرد. [۲۴]
البته هستند کسانی که خود را بابی میشمارند ولی ظهور موعود را مشروط به شرطها و زمان بخصوص میکنند. اما این نوع منطق منطق متداول میان شیعه است و نه منطق آثار باب. این افراد معدود ادعا میکنند که بیان فارسی ظهور موعود را بین سال ۱۵۱۱ و ۲۰۰۱ موکول و مشروط کرده و هرگز از نزدیکی ظهور موعود سخن نگفته است. اما این سخن باز بر مبنای منطق سنتی حجیت و انتظار است و توجه نمی کند که باب هر گونه استدلال به بیان را برای نفی مدعی نبوت بالکل نفی نموده است. این افراد بارها تکرار میکنند که بابیان اولیه ظهور موعود را در آینده ای بسیار دور میدیدند.[۲۰] اما این سخن به دلائل بسیاری نادرست است:
اولاً اکثریت عظیم بابیان در مدت کوتاهی همگی بهائی شده و بهاءالله را بعنوان من یظهره الله قبول کردند. معلوم است که پیروان باب پیام بیان را عبارت از ظهور موعودی که باید دو هزار سال بعد بیاید نمی دانستند. بعلاوه آشکار است که اکثریت بابیان بر طبق منطق نوین حجیت و انتظار که باب بر آن تأکید نمود تربیت شده بودند و در نتیجه برای اول بار در تاریخ ادیان بلافاصله پس از ظهور موعود، اکثریت پیروان آئین قبل به آئین جدید گرویدند در حالی که هنوز پس از گذشت چهارده قرن از اسلام تعداد مسیحیان از مسلمانان بیشتر است.
دوم آنکه همانطور که سران بابی از جمله نویسنده کتاب هشت بهشت نوشته اند اندکی پس از دهسال که از ظهور باب گذشت تعداد زیادی از سران بابی ادعای من یظهره اللهی نمودند. حال این واقعیت تاریخی مسلم میسازد که برداشت بابیان ازجمله سران بابی از دستورات باب این بوده است که من یظهره الله بزودی و احتمالاً در سال ۹ ظهور خواهد کرد و دقیقاً بخاطر این انتظار بود که چون در سال نهم ظاهراً کسی دعوی من یظهره اللهی نکرد اکثر سران بابی خود را من یظهره الله اعلان کردند.
سوم آنکه برداشت بابیان اولیه از آثار باب ازجمله توقیع وصیت باب این بود که باب گفته است که من یظهره الله در زمان زندگی میرزا یحیی ازل ظاهر خواهد شد. [۲۵]
چهارم آنکه در توقیع ملاباقر که اصولاً همه توقیع در باره من یظهره الله و زمان ظهور و شرایط ظهور اوست- و بنابراین مهمترین سند در این باره است- تأکید میگردد که اگر چه شرطی برای ظهور او نمی توان قائل شد ولی ملا باقر در آخر سال نهم از ظهور باب به ملاقات موعود فائز میشود.
پنجم آنکه بنا بر اصل آزادی انسان و امتحان او مسلماً گفتار باب در باره زمان ظهور بعد باید که مبهم و چندگونه باشد و در این مورد این ابهام و چند گونگی عمداً علاوه بر امتحان مؤمنان این قصد را هم داشته است که بابیان باز این گونه گفتار را مانند پیروان ادیان گذشته به شرط و شروطی برای محدود ساختن ظهور من یظهره الله تبدیل ننمایند. البته با این وصف نوشنه های باب مکرراً و صریحاً بر نزدیکی ظهور موعود تکیه میکند و سال ظهور او را اکثراً سال ۹ و گاهی سال ۱۹ معرفی میکند. ولی در هر هیچ جا هرگز چنین چیزی در بیان ذکر نشده است که من یظهره الله نمی تواند پیش از سال ۱۵۱۱ که معادل عدد ابجدی اسم خدا «اغیث» یا «غیاث» است ظاهر شود. بر عکس ، بیان فارسی مینویسد که ممکن است قبل از اغیث (۱۵۱۱) ظاهر شود («اگر شنیدید ظهوری ظاهر شد به آیات قبل از عدد اسم الله الاغیث که کل داخل شوید.» بیان فارسی ۲:۱۶) ممکن است بین اغیث و مستغاث (۲۰۰۱) ظاهر شود، ممکن است بعد از مستغاث ظاهر شود («اگر نفسی بقدر تنفسی صبر بعد از دوهزار و یکسال نماید بلا شبهه در دین بیان نیست و داخل نار است الا آنکه ظهور الله ظاهر نشود» بیان فارسی ۲:۱۶)، یا ممکن است قبل از هزار سال ظاهر شود مانند محمد که کمتر از ۶۰۰ سال از مسیح آمد [۲۶]. در نتیجه باب در بیان فارسی مینویسد که ظهور من یظهر الله میتواند هر زمان که او اراده کند بشود و در این مورد هیچگونه حدی نمی شود قائل شد «زیرا که در این معیاری نیست» و هر وقت که ظاهر شد باید همه به او ایمان آورند:
زیرا که از مبدء ظهور تا ظهور آخر خدا عالم است که تا چه حد رسد زیرا که در این معیاری نیست زیرا که فاصله بین انجیل و فرقان به الف هم نرسید زیرا که شجره حقیقت در هر حال ناظر است بخلق خود هر وقت که بیند استعداد ظهور را در مرایای افئده مسبّحین میشناساند خود را بکل باذن الله عز و جل.
در گفته بالا، باب اصل اساسی خود را مطرح کرده است کمال هر ظهوری آماده شدن مردم آن ظهور برای قبول ظهور بعد است. هر پیامبری در عالم الهی به مؤمنان خود نظر میکند و بلافاصله پس از آنکه ببیند که یک نفر از مؤمنان استعداد ظهور بعد را یافته خود را به شکل پیامبر نوین ظاهر میکند. یحیی تعمید دهنده بر طبق قرآن و انجیل یک پیامبر بود و احکام تازه ای مانند غسل تعمید، روزه و ریاضتهای گوناگون را به بار آورد اما مسیح چند سال پس از او ظاهر گردید. در عربستان هم مسیحیت هیچگونه پیروزی ظاهری نداشت ولی پیامبر اسلام در آنجا ظاهر شد. باور باب اینستکه شرط و میزان و زمانی نمی توان برای هیچ پیامبری قائل شد.[۲۰] ششم آنکه در موارد متعدد باب از نزدیکی ظهور بعد سخن گفته است. بعنوان نمونه در بیان عربی باب صریحاً تأکید میکند که من یظهره الله در سال ۹ ظاهر میگردد. او سال ۹ را سال رسیدن به "کل خیر" یعنی ظهور پیامبر بعدی قرار میدهد. باب در این گفتار بیان میدارد که بابیان هر وقت اسم من یظهره الله را تحت عنوان واژه قائم بشنوند باید به احترام او از جای برخیزند یعنی بصورت نمادین ایمان خود به او را قبل از ظهورش نشان دهند. آنگاه باب مینویسد که مراقب و منتظر تفاوت قائم و قیوم باشید یعنی ۹ سال از اول ظهور باب مراقب باشید و آنگاه در سال ۹ به کل خیر خواهید رسید:
فلتقومن انتم کلکم اجمعون اذا تسمعن ذکر من نظهره باسم القائم ولتراقبن فرق القائم و القیوم ثم فی سنة التسع کل خیر تدرکون
به همین ترتیب بیان فارسی به تلویح سال ظهور موعود را ۱۹ سال پس از ظهور باب میشمارد:
و در ظهور من یظهره الله خداوند عالم است که در چه حد از سن ظاهر فرماید او را ولی از مبدء ظهور تا عدد واحد (۱۹) مراقب بوده که در هر سنه اظهار ایمان بحرفی ظاهر گردد از کل خلق که بعد از اون دیگر نتوانند اظهار ثمرات ظهور قبل را نمایند الا بظهور بعد.
اما در توقیع ملا باقر به او بشارت میدهد که در پایان سال هشتم از ظهور باب او من یظهره الله را خواهد دید. این مطلب بعلاوه اسم موعود یعنی حسین را هم مشخص میکند:
عدّد حروف الأثبات مع تشدّد اللّام لعلّك فی ثمانية سنة يوم ظهوره تدرك لقاء اللّه ان لم تدرك اوّلاً تدرك آخره. ولكن ايقن بانّ الامر اعظم فوق كل عظيم و انٌ الذكر اكبر فوق كل كبير.
در بیان بالا باب میگوید که حروف اثبات را با تشدید لام بشمار (یعنی الّا الله که با تشدید لام میشود متشکل از ۸ حرف) که شاید در سال هشتم که زمان ظهور اوست به لقاء خداوند فائز شوی. اگر این امر در اول آن سال نشود حتماً در آخر آن سال خواهد شد. ولی بدان که امر اعظم از هر عظیمی و اکبر از هر کبیری است. باید دانست که تفاوت عددی اعظم و عظیم و نیز اکبر و کبیر هم ۹ میباشد. بعلاوه الّا الله با احتساب تشدید از نظر حروف ابجد میشود ۱۲۸ که آنهم معادل حسین است که نام بهاء الله بود. در هر حال آشکار است که به ملا باقر مژده داده شده که او در زمان زندگی خود به دیدار من یظهره الله خواهد رسید و آنهم در انتهای سال هشتم و آغاز سال نهم. در کتاب پنج شأن نیز باب به پیرو برجسته خود عظیم بشارت میدهد که در سال ۹ ظهور ظاهر خواهد شد.[۲۰]
هفتم آنکه اگر چه باب از سال مستغاث در رابطه با ظهور موعود سخن گفته اما این مطلب هم رمزی از این است که مستغاث یا ۲۰۰۱ در عرض ۱۹ سال تحقق مییابد. این مطلب عصاره نوشته باب در مورد هیاکل واحد در کتاب پنج شأن است که در آن اسم مستغاث در هیکل نوزدهم بظهور میپیوندد. بعلاوه در توقیع احمد ازغندی باب صراحتاً هر یک از این ۱۹ هیکل را معادل یک سال میگیرد. اما اینکه چرا باب ظهور موعود را با نام مستغاث و مشتقات آن مانند غیاث ارتباط میدهد علتش آن است که ظهور من یظهر ه الله اعظم ظهور و تجلی خدا بر عالم است و چون مستغاث بگفته باب از نظر عددی در حروف ابجد بزرگترین اسم خداست («و هیچ اسمی اعلی عدداً از اسم مستغاث نیست در رتبه اسماء») [۲۶] در نتیجه ظهور موعود بخاطر بزرگیش بصورت سمبلیک با مستغاث همانند میشود که بقول باب آن زمان زمان زمان فریادرسی (الغوث) است. ولی البته باید به یاد داشت که از نظر باب ۵۰ هزار سال قیامت (بر طبق قرآن) در مدت کوتاهی در زمان او از جمله در عرض پنج سال اولیه ظهور او طی شد. پس طی ۲۰۰۰ سال در نه یا نوزده سال هم آسان است.[۲۰]
هشتم آنکه حتی اگر تصور کنیم نوشته های باب برای ظهور موعود شرط و شروطی قائل شده است (که همه آثار باب طرد مطلق این فرض است) باز این مطلب کوچکترین ستیزی با دعوی بهاءالله ندارد. عین این اعتراص بر خود باب توسط شیعیان وارد شد که میگفتند ظهور او خلاف با احادیث صورت گرفته است. یکی از پاسخهای باب به این اعتراض را میتوان کلمه به کلمه در باره ستیز ظاهری برخی گفته هاب باب با ظهور بهاء الله تکرار کرد یعنی آنکه اولاً معنا را تنها موعود میداند و دوم آنکه بداء شد. باب مینویسد:
اگر خواهی نظر در بحار نموده و آنچه احادیث بر خلاف میبینی بچند طرز جواب خود را داده. اول آنکه عرض کن بر حجت که مراد را غیر از حجت نمی داند... و ثالث آنکه از برای خداوند بداء بوده و حق است چه بسا بداء واقع شده.
پیوند به بیرون
- منتخبات آيات از آثار سید علیمحمد باب
- مستخرجاتى از خطب وتوقيعات مبارکه
- مستخرجاتی از قيّوم الاسماء (تفسير سورهٔ يوسف)
- مستخرجاتى از کتاب بيان فارسی
- مستخرجاتى از دلائل السّبعه
- مستخرجاتى از کتاب الاسماء
- مستخرجاتى از تواقيع مختلفه
- مستخرجاتى از ادعيه ومناجات
- زندگی باب (پیوندی دیگر از زندگی سید علی محمد باب)
- سید علی محمد باب (پیوندی دیگر از سید علی محمد باب)
- آرامگاه باب
- گزیدهای از آثار باب
- مقدمه ای بر آثار حضرت باب
- جنبش بابی (پیوندی دیگر از جنبش بابی)
- کتابی جامع از زندگی، آثار و آموزههای باب
- باب و آئین بابی، مقالهای از دکتر نادر سعیدی
جستارهای وابسته
- سید علیمحمد باب
- آثار سید علیمحمد باب
- بهاءالله
- عبدالبهاء
- شوقی افندی
- بیت العدل اعظم
- آموزههای بهائی
- احکام بهائی
- ازدواج بهائی
منبع
- ↑ «دین بهایی آیین فراگیر جهانی»، نوشتهٔ ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، صفحهٔ ۴۵
- ↑ BÁBISM By Edward G. Browne.p۳۳۸
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ Saiedi, Nader. Gate of the Heart: Understanding the Writings of the Báb. Canada: Wilfrid Laurier University, 2008. 290-291. ISBN 978-1-55458-056-9.
- ↑ ربانی، شوقی. قرن بدیع. کانادا: موسسه معارف بهائی، ۱۱۹۲. ۹۱.
- ↑ Saiedi, Nader. Gate of the Heart Understanding the Writings of the Bab. Canada: Wilfrid Laurier University Press, 2008. 348–357. ISBN 978-1-55458-056-9.
- ↑ Smith, Peter (2000). "He whom God shall make Manifest". A concise encyclopedia of the Bahá'í Faith. Oxford: Oneworld Publications. pp. 180–181. ISBN 1-85168-184-1.
- ↑ *Balyuzi, Hasan (1973). The Báb: The Herald of the Day of Days (به English). Oxford, UK: George Ronald. ISBN 978-0-85398-054-4.
- ↑ Amanat, Abbas. Iran: A Modern History. Yale University Press, 2017. 246. ISBN 0300112548, 9780300112542.
- ↑ Hierarchy, Authority and Eschatology in Early Bábí Thought by Denis MacEoin published in In Iran: Studies in Bábí and Bahá'í History vol. 3,p۱۲۹٬۱۳۰
- ↑ Amanat, Abbas. Iran: A Modern History. Yale University Press, 2017. 330. ISBN 0300112548.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ نادر سعیدی. «باب و آئین بابی». ۲۰۱۸-۷۴-۷۸. بازبینیشده در ۲۰۱۹-۰۴-۲۸.
- ↑ انعام آیه ۱۰۹ قصص آیه ۴۸ انفال آیه ۲
- ↑ بيان فارسى ۶:۸
- ↑ بيان فارسى ۷:۱۱، توقيع ملا بقر
- ↑ بيان فارسى ۲:۲
- ↑ بیان فارسی ۴:۶، توقیع ملا باقر
- ↑ بيان فارسى ۲:۱
- ↑ بيان فارسى ۷:۱۱
- ↑ بيان فارسى ۴:۳
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ ۲۰٫۴ نادر سعیدی. «باب و آئین بابی». ۲۰۱۸-۷۴-۷۸. بازبینیشده در ۲۰۱۹-۰۴-۲۸.
- ↑ Saiedi, Nader. Gate of the Heart: Understanding the Writings of the Báb. Canada: Wilfrid Laurier University, 2008. 290-291. ISBN 978-1-55458-056-9.
- ↑ حدیث اعرفوا الله بالله
- ↑ بیان فارسی ۷:۱۱، توقیع ملا باقر
- ↑ توقیع ملا باقر
- ↑ نقطة الکاف ص ۲۴۴
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ بیان فارسی ۷:۱۰